به شيطان گفتم: «لعنت بر شيطان
لبخند زد
پرسيدم: «چرا مي خندي؟
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد»
پرسيدم: «مگر چه كرده ام؟
» گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام»
با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟!
» جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.
» پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟
» پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز
قطره بارانی هستم اکنون
اگر بر خاک ببارم ،پخش می شوم
و اگر نبارم ،نابود خواهم شد
اگر بر روی گل ببارم ،
سبز خواهند شد امید های بیهوده
و اگر بر آفتاب ببارم ،بخار خواهم شد
اگر بر دریا ببارم ، گم می شوم
و اگر بر دامن باد بیفتم ، پرواز کرده و در دور دست ها متلاشی خواهم شد
اگر بردیده ببارم ،اشگ می شوم و بر گونه ای می نشینم
و اگر نبارم ، و در درون خود بمانم ، سیل می شوم وجاری می شوم
در تو باریدن می خواهم ؛شاید ، شاید آن موقع در تو ، زندگی بیابم و زندگی کنم